باران پاییزی مامانی و باباییباران پاییزی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

شیرین ترین شیرین

عشق پدری..(برای دخترم)

دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پدرته ..... دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته .... دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته.. دخترم همیشه بابایی رو بیشتر از من دوست داشته باش   ...
1 خرداد 1392

پناهگاه امن خانه

  پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته ولی بهت میگه به من تکیه کن و تو انگار کوه رو پشتت داری…    فرقی نمی کند چطور بودنش, دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش .. همین که هست دلگرمی من را کافیست .... صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند دوستت دارم ای مهربان، پر صلابت، پــــــــــــدر       من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی . … ببخش...
1 خرداد 1392

مبارکت باشه گل همیشه بهارم

سلام خوشگلم  دیروز 21 هفتگیت رو پشت سر گذاشتی و فردا هم 5 ماهگیت تو دل مامانی رو..دیگه داری بزرگ میشی عسلم چقدر کند میگذره این لحظات.. چقدر برای به آغوش کشیدنت بی تابم.. دختر گلم دیروز صبح رفتم بازار و بالاخره برات یه هدیه گرفتم امیدوارم که خوشت  بیاد عزیزکم.. راستی صاحبخونمون هم احتمالا میخواد خونشو بفروشه وما تا 1 ماه آینده باید از اینجا بریم خیلی ناراحتم نشد که گل دخترم تو این خونه ژمینی بشه..  این روزا همیشه با ورجه وورجه های شما از خواب پا میشم دیروز صبح لطف کردی و همچین لگدی به مامانی زدی که تا شب جاش درد میکرد. احتمالا میخواستی منو از خواب بیدار کنی دیدی بیدار نمیشم همه ی قدرتتو جمع کردی و کوبیدی تو شکم ...
1 خرداد 1392